◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ►
ای کاش تنها غمم ،شکستن نوک مدادم بود.
28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا راحت جان و دل تویی دور مشو ز پیش ما شاه نعمت الله ولی
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم امام دل ها - خمینی کبیر تو خودت خال لبی از چه گرفتار شدی ؟ چشم بیمار که را دیدی و بیمار شدی ؟ جواب حضرت آیت اا.. خامنه ای به شعر امام
از گل لاله تا گل مریم همه گل ها یکی یکی در هم هر گل عطر و بوی او را داشت ریشه او به قلب خود میکاشت شعر من برگی از شقایق او شک ندارم که نیست لایق او مجتبی سعادت
لب دریا رسیدم تشنه بی آب ز من بی تاب تر جان و دل آب مرا گفت از تلاطم ها میاسای که بد دردیست جان دادن به مرداب
پر شدم از ترانه لبریز از شعرم واژه ها را از نور می آورم از مهتاب از خورشید از ماه از بی مثال د. دل های بریشان همه در حلقه او جمع این طره شوریده مگر مجلس شوراست
جانا به نگاهی، ز جهان بیخبرم کن جز حرف محبت چه شنیدی تو از من به کجایی ؟ باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی، چو بیایی! دیوانه ترم کن رهی معیری
هر جا دوستی کامل حکفرما باشد بد بختی و رنج یارای ایستادن ندارد
بازم بارون و بوی تو بازم ابرا و چشم من بازم موهات زیر بارون هوا رو پر کرده عطراشون بازم رخسارت و بارون مث شبنم رو گلبرگا بازم میرم زیر بارون زیر چتر خیال تو از ته قلبم صدات کردم نگاهت رو نگاه کردم توی ابر خیال انگیز بازم دستاتو می بینم مث یک جفت پرستو زیر بارون که پر زد از تو دستامون د.
مثل سیب سرخ قصه ها
به گمانم همان موقع که سرم به عشق گرم بود زندگی را دستکاری کردند وگر نه نه وقتن رفتن تو بود نه پایان من ..
از آن روزی که بخشیدم به چشمانت دل خود را به چشم خویش میبینم همه شب قاتل خود را تو همچو کودکان سرگرم بازی کردنی بانو که جفت هم بچینی قطعه های پازل خود را من این سو خواب از چشمم پریده تا خروس صبح که شاید حل کنم با تو تمام مشکل خود را شب و دریایی از امواج اندوه پریشانی یقین گم میکنم دیگر نشان ساحل خود را بگو ای بید مجنونی که در هم ریخته موهایت چگونه در کنار تو بسازم منزل خود را تمام سهم من از زندگی شعر است و موسیقی نشد از سر بریزم تا به پایت حاصل خود را شبیه آرزوها و خیالات منی شاید که از روز ازل دادم به چشمانت دل خود را حمد الله لطفی
تنهایی یعنی ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است
درخت انار عاشق شد،گل داد،سرخ ِ سرخ گلها انار شد،داغ ِ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند،دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک بر داشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت:راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد. عرفان نظر آهاری
چه فرقی میکند شهر ما خانه ما باشد یا نباشد وقتی تو نه در شهر مایی نه در خانه ..
چترها را باید باز کرد بالای سر آن نازنین نگاه داشت زیر باران رفت آنگاه او غرق زیبایی مه و باران من محو نگاه او زیر باران ناگاه رعدی زد و افسوس خیال بود من و معبود زیر باران د .
تو از بوسه های باران و عطر سیب متولد شدی در همان اقلیمی که سالهاست بهارش از باز دم های تو شکوفه ریز میشود + دل بند زده ام را اینبار آهسته تر بشکن در مهد خاطراتم کودکی با رویاهای رنگی اش آرام خوابیده است نغمه شاکری
صدا کردنت کافی نیست نام تو را باید لمس کرد نام تو را با خط بریل مینویسم
دل من یه قفل اما دست تو مثل کلیده میخوام از تو بنویسم کاغذام همش سپیده اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده چه قدر دعا کنم خدا رو صدا کنم دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون گفت تو عاقل تر از اینی این کار از تو بعیده التماس کردم که یک شب لااقل بیای تو خوابم گفت هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدی گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی گفت توی این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
گريه رسم باراني هر عاشق بود, دل عاشق تنگ است پر بغضم, م.سامره
سیب سرخ نگاهت
چون آسمان است بالای سر است مثل آسمان صاف آبی و پهناور است مثل آسمان شب عمیق و پر ستاره است مثل آسمان ابری وقتیکه برق میزند زیباتر است د. با منی و تصویرت در صف تداعی ها
دلک همسایه ی لبخند من شو دلک دل، دل نکن دلبـند من شو یـه زنـدانـی شـدم تـنـهـای تنها دلـک تـو پـادشـاه بـنـد مـن شـو بــدونِ تــو دلــک دلـگـیـره دنـیـا بـه شـیـریـنـی بـیا و قندِ من شو بـه هـرکـی دل بـدم فـردا بریده تـو تـنـهـا مـونـس و پابندِ من شو یـه حرف آخری دارم که می گم دلـک، تـو مـادر فـرزنــد مـن شـو (یوسفی)
اگر شبی از شب های زمستان مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه آورد تنهایش نگذار شاید در گرمترین روز های تابستان به خنکی لبخندش محتاج شوی..
روی آن شيشه تب دار تو را "ها " کردم
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان در آن زمان که تو دانی تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی.. نظرات شما عزیزان:
|
درباره وبلاگ ![]() سلام دوستان عزیز به وبلاگ ماخوش اومدین.مرسی از بازدیدتون.امیدواریم بتونیم مطالبی رو در وبلاگمون قرار بدیم که مورد پسند شما دوستان گل باشه.چندتا خواهش داریم یکی اینکه تو نظر سنجی شرکت کنید .دومی اینکه حتما برامون نظر بزارید.سومی حتما ولطفا عضو هم بشید.مرسی از شما بازیدید کننده ی گرامی.برای اطلاعات بیشتر میتونید به پروفایل مراجعه کنید.هر گونه سوالی هم داشتید میتونید به ادرس ایمیل هر دوتامون بفرستید.مرسی موضوعات آخرین مطالب پيوندها
|
|||
![]() |